نعیمه ترکمننیا|شهرآرانیوز، این رمان پنجمین اثر مهدی زارع است و قبل از این، رمانهای «پادشاه زیر درخت نارنج»، «اتوبوس پاکستانی»، «تحریر دیوانگی» و «آلیش» را در کارنامه خود دارد. اما اثر جدید این نویسنده یعنی رمان «نبودن» درباره رزمنده سمنانی است که پایش قطع شده است و آن را برای دفن در گلزار شهدای سمنان به دوستش میفرستد که دوستش در راه شهید میشود و در حین تفحص پیکرش با سه پا پیدا میشود. پس از جستوجو صاحب آن یعنی «منصور شمس» را پیدا میکنند. او که گذشتهاش را فراموش کرده است، با پیداشدن پا دوباره به گذشته بازمیگردد. خود نویسنده درباره این رمان گفته است که سرگذشت بیشتر رزمندههای آسیبدیده از جنگ را در آن نوشته است. دراینباره مصاحبهای با این نویسنده پرکار کشورمان داشتیم تا بیشتر با این رمان آشنا شویم.
رمان «نبودن» روایتگر ماجرای ساعتسازی است که در جنگ یکی از پاهایش را از دست داده و در دوران اسارتش تجربهای را از سر گذرانده است که همبندیهایش نظرهای مختلفی از عشق تا خیانت دربارهاش دارند. سالها بعد از آزادی و رهایی از اسارت، استخوانهای پای نبودهاش در تفحص پیدا میشود و ماجراهایی را به یادش میآورد که زمینه تردیدهای او در ماجراهای زمان حال شخصیت میشود.
پایاندادن به نبردهای ناتمام همیشه برای من سوژه جذابی بوده است. این ایده را در آثار دیگرم هم بهصورت ماجرای موازی آورده بودم. در کل ماجراهای رمانهایم تا اینجا بیشتر رگوریشههاشان درهم تنیده است. یعنی اتفاقی نیفتاد که سراغ این موضوع بروم. این ازجمله موضوعاتی است که از سالهای سال پیش در گوشهای از ذهنم رشد میکرده و در نهایت بروز پیدا کرده است.
آفرینشهای ادبی حوزه هنری پروژهای را تعریف کرد و گروهی از نویسندگان طرحهایشان را فرستادند. گزینشی انجام شد و در نهایت تعدادی از نویسندگان در زمانی معین آثارشان را زیر نظارت کارشناسان مربوط ارائه کردند.
درست یادم نیست؛ گمانم نزدیک به یک تا یکسالونیم.
آلزایمر خاله شخصیت اصلی و تغییر شخصیتی که پیدا کرد و توهم دختر خیالیاش را خیلی دوست داشتم.
واقعیت این است که من آنقدرها دنبال فرم و تکنیک خاص و عجیب نیستم. من به ماجرا بیشتر اهمیت میدهم و بعدش زبان. بعد از آن است که تکنیک و فرم اهمیت پیدا میکند. از نظر من نیاز روایی ماجرا تکنیک و فرم را مشخص میکند. در این کار فرم خاص و عجیبی استفاده نکردهام. شاید مهمترین کار تکنیکی هم استفاده از فاصلهگذاری بین نویسنده و راوی و شخصیت و خواننده بود که ضرورت و نیاز اثر بود. نمیخواستم موضوع فقدان و نبودن را با احساساتیکردن خواننده به زیرلایه بکشم.
همه این اثر درباره همین کلمه است؛ نبودن یک عضو که به آن آگاهیم. نبودن واژه مناسب برای اشیا، موقعیتها، روابط و احساسات جدید است؛ نبودن ناگهانی پدر، نبودن اعتماد، نبودن باور و نبودن آگاهی حتی به احساس خود. فراموشی حتی نوعی نبودن است. همه کتاب درباره نبودن نوشته شده است و چه اسمی بهتر از این؟
هیچکدام. من نه برای انتقال محتوا مینویسم و نه برای ارائه فرم. من در گام نخست ادبیات را و شفافتر بگویم داستان را ابزاری برای انتقال معنا یا ارائه فرم نمیدانم. داستان برای من روشی برای شناخت است. شاید پیامد شناخت من ابزاری برای انتقال یا ارائه باشد، اما من در زمان نوشتن دارم با استفاده از روش نوشتن داستان به شناخت درباره موضوعی یا مفهومی یا حتی شئی مشخصی میرسم. پس روشمندی برای من از محتوا و فرم مهمتر است. شاید بپرسید روشمندی یعنی چه؟ یعنی وفاداری، صداقت و سوگیرینکردن به منطق جهانی که در داستانتان میسازید.
امیدوارم فرصت، حوصله، شکیبایی و اعتماد کافی وجود داشته باشد تا شاهد تلاش نسل جدید داستاننویسانی باشم که دارند موضوعات تازه و مشکلات جدیدتری را در داستانهاشان مطرح میکنند و ببینم که این تلاشها به ثمر مینشیند.